چراغ هارا من خاموش میکنم

سالهایی که گذشت سالهای شادی نبود,بیشتر ایام رنج میبردم , به امیدی که زندگی طوری شود که دوستش میدارم

چراغ هارا من خاموش میکنم

سالهایی که گذشت سالهای شادی نبود,بیشتر ایام رنج میبردم , به امیدی که زندگی طوری شود که دوستش میدارم

اویزون

لعنت به هر چی ادم اویزوونه!! 

اومدن اینجا چترشونو باز کردن ریدن به هر چی برنامه س (‌ایکونی که از فرط اعصبانیت داره می ترکه) 

نمیدونم واقعا الان چه جوری دارم خودمو کنترل میکنم ٫از حرص رنگ صورتم به بنفش میزنه .  الان من باید کجا باشمو کجام .  

ای کاش حداقل ... داشتم تا به همشون میفهموندم. از همشون بدم میاد .

به اراس میگم بیا ۲تایی بریم اینا رو ولشون کن اراس میگه نه نمیشه زشته میبینی که چه جور ادمایین ٫ اراس ولی من میخوام برم٬ اراس دلم داره می ترکه

نوید و سعید شما دوتا هم دم دراوردین اومدینو نسازین

واقعا نمی تونم بگم چه حس بدی دارم  

خلاصه ش اینکه یه شبی رو که یه سال منتظر اومدنش بودم قربانی اعتقادات مزخرفه یه سری ادم مزخرفتر از اون اعتقادا شد ٬ حالا باید بشینم سریالای تخیلی تلویزیونو  در کنار اینا ببینم و بخندم به این وضعیت تاسف بار .

نظرات 1 + ارسال نظر
ارسلان چهارشنبه 18 دی‌ماه سال 1387 ساعت 01:30 ق.ظ

جوجو من تازه فهمیدم کامنتت یعنی چی!!! کاش اقلا ژیغاممو به انوشه میرسوندی!
خیلیم ناراحتم که نتونستی به خواستت برسی.. ولی چه میشه کرد. مهمون بیا همینه دیگه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد