چراغ هارا من خاموش میکنم

سالهایی که گذشت سالهای شادی نبود,بیشتر ایام رنج میبردم , به امیدی که زندگی طوری شود که دوستش میدارم

چراغ هارا من خاموش میکنم

سالهایی که گذشت سالهای شادی نبود,بیشتر ایام رنج میبردم , به امیدی که زندگی طوری شود که دوستش میدارم

ازمایش

ــ وا چرا قیافتو اینجوری میکنی؟ 

جوجو: اخه دردم میگیره 

ــ من که هنوز نزدم  

جوجو: دارم خودمو اماده میکنم  اروم بزنیداااااااااااا 

ــ باشه اگه تکون نخوری منم اذیتت نمیکنم 

جوجو: باشه ( پاهامو به زمین فشار میدم ) واااااای سرنگ به این گندگی شما که با این سرنگتون نصف خون منو تو شیشه میکنین که 

ــ نترس٫ ناشتایی دیگه؟! 

جوجو: جااان؟ بله بله ٫ فقط مسواک زدم ایرادی که نداره؟! 

ــ دستتو مشت کن 

( چشمم میخوره به اراس که بالای سرم وایستاده نیشش بازه) 

جوجو: منو نگاه نکن اراس  ( چشمامو بستم رومم کردم اون طرف اماده ی جیغ زدن بودم  

ــ تموم شد ٫ ولی اینقدر که اخم کردی درد نداشتا   

جوجو: ممنون 

ــ یه کم بشین بعد پاشو.

(خب چیکار کنم من از بچگی مشکل داشتم با امپول و خون دادنو اینا . )  

از بیمارستان تا خونه دستمو گرفته بودم احساس میکردم اگه ولش کنم درد میگیره 

اراس: جوجو دستتو اینجوری گرفتی شبیه دست فلج اا شده  

جوجو: خب درد میکنه  

  

به نسی گفتم باید بیاد عیادتم واسمم کمپوت اناناس بیاره مارکشم Dole باشه ٫ نسی میگه مریض به این پررویی ندیدم تاحالا٫ میگه من برات کمپوت گلابی میارم  میخوای بخوا نمیخوایم غلط کردی مگه دست Toe باید بخوای اخه امی هم میخواد کمپوت گلابی بیاره

 

در اخر~> 

 خدا همه ی مریض هارو شفا بده ( الهی امین )

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
بهنیا سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:37 ب.ظ http://www.behniamis.blogsky.com

به من هم سری بزنی خوشحال میشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد