چراغ هارا من خاموش میکنم

سالهایی که گذشت سالهای شادی نبود,بیشتر ایام رنج میبردم , به امیدی که زندگی طوری شود که دوستش میدارم

چراغ هارا من خاموش میکنم

سالهایی که گذشت سالهای شادی نبود,بیشتر ایام رنج میبردم , به امیدی که زندگی طوری شود که دوستش میدارم

اهن اهن

دستام از این که هست تنها ترم میشه دروغ بگو بازم ٫دروغ بگو بازم ٫من باورم میشه...

نظرات 5 + ارسال نظر
امیر جمعه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 12:53 ق.ظ http://www.limooshirin.blogsky.com/

من درست نفهمیدم چی شد ولی جالب بود ...

غریبه دوشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 03:05 ب.ظ http://3miramis.blogsky.com

گاهی دروغ ها هم مرحمی است بر قلب ما

آرمین دوشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:18 ب.ظ http://m-chavoshi.tk

سلام عزیزم من آپم هتما یه سر بزن گلم.........

آرمین سه‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 05:16 ب.ظ http://m-chavoshi.tk

سلام گلم ممنون از نظر زیبات...........

اتوسا دوشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:56 ق.ظ

خیلی دروغا شنیدم ... همیشه باورم میشد ... انگار فک نمی کردم ادما دروغ می گن ...ولی وقتی فهمیدم حرفایی که شنیدم دروغ بوده دیگه هیچ چیز باورم نشد ....و سر انجام خودم دروغ گویی بزرگ شدم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد