چراغ هارا من خاموش میکنم

سالهایی که گذشت سالهای شادی نبود,بیشتر ایام رنج میبردم , به امیدی که زندگی طوری شود که دوستش میدارم

چراغ هارا من خاموش میکنم

سالهایی که گذشت سالهای شادی نبود,بیشتر ایام رنج میبردم , به امیدی که زندگی طوری شود که دوستش میدارم

فکر کن

هر چقدر کم مسئولیت تر بهتر . 

توهم

خدایا٫ خودت کمکش کن  

مگه چند سالشه؟! ما از بچگی با هم بزرگ شدیم >-: 

چرا اینجوری شد؟ 

یعنی اینقدر مملکت بی صاحابه؟ 

خیلی ناراحت شدم خدااااا ): 

من برات دعا میکنم .

چی بود ٫ چی شد ٫ چرا؟!

یعنی توام میدونی دارم راجع به چی حرف میزنم؟!

هیچی ارومم نمیکنه اعصابم خورده از همه ی اتفاقایی که تو این مدت افتاده ...

دوست داشتم الان تو شهربازی میبودم ۴تا جیغ از ته اعماق وجودم میکشیدم شاید مرهمی باشد برای زخمهایم

میدونی یاد اون دانشجوی رشته پزشکی میافتم که ته اعتماد به نفس بود یاد حرف استادم میافتم میگفت دانشجوای پزشکی ته ادعان البته خودشم پزشک بودا بعد یاد اون دختری میافتم که با نهایت اعتماد به نفس کامل خودشو اینجوری معرفی میکرد که ایکس هستم دانشجوی رشته پزشکی یکی ازشهرهای شمالی و احساس میکرد شاخ گاو رو شکسته و به مقامی که تاحالا کسی دست نیافته رسیده ٫حالم بهم میخوره از ادمایی که چیزایی که دارنو به رخ میکشن دانشجوی پزشکی هستی باش ولی ادم باش .دوست داشتم اون ادم الان اینجا میبود تا میکوبیدم تو دهنش بهش میگفتم حالم از ادمای امثال تو بهم میخوره اونوقت اونم یقه ی پیرهنشو از تو دستم بیرون میکشه و بهم میگه جدا براتون متاسفم تا منم بهش بگم واسه بابات متاسف باش شایدم میگفتم تاسف نخور واسه قلبت خوب نیست

*قصد توهین به قشر پزشک جامعه ندارم منظورم این ادم و امثال ایشون هستن

*دیدی چی شد ؟ دیدی؟! اصلا میخوام صد سال نبینی ٫ یقه ش هنوز تو دستمه ((: مگه ول میکنم .

* یه چیزاییم این وسط به خودم مربوطه و اینکه نیازی به توضیح نمیبینم .

ناجی

غرق در افکار مغشوش خویشم. 

 

*زندانی سیاسی ازاد باید گردد مگه نه اتویسا؟ 

میگم فردا داری میای ملاقات زندانی کمپوت یادت نره که بدجوری اسیرشم (‌ایکونی که داره غصه میخوره سرشم تکون میده) 

ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررر ( ایکونی که داره گریه میکنه خودت فهمیدی میدونم!)

الن بابا

در اینجا لازم به ذکر است که بگم به حرف گربه سیاه بارون نمیباره ٫ مگه  نه؟ ((:

تفنگِ من کووو؟!

تو ترجیح میدی بری گم شی بعد منم حتما باید وایستم لبخند بزنمو  و بغض گلومو بگیره و اروم سرمو بچرخونم طرف پنجره !

بعدشم صدای جارو کشیدنای مامورمحترم شهرداری که ساعت ۳ نصف شب تازه یادش میافته بیاد کوچه ی مارو جارو کنه هواسمو پرت میکنه٫ پیش خودم میگم اینم وقت گیر اورده ااا  ... 

دیگه دیر وقتِ ٫ 

 چشمامو میبندم ولی فقط چشمام بستس همین.

یک عدد موشی

یک عدد موشی گم شده  ):   اخرین باری که دیده شده زیر تخت بوده ):

از دوستان عزیز عاجزانه تقاضا دارم یه محض پیدا کردن موشی انرا به نزدیکترین صندوق پستی بیندازند و خانواده ای را از نگرانی نجات دهند. 

نشانه های امید

تا لحظاتی دیگر امتحان داریم هیچ نخوانده ایم ولی امید چیز دیگریست .