چراغ هارا من خاموش میکنم

سالهایی که گذشت سالهای شادی نبود,بیشتر ایام رنج میبردم , به امیدی که زندگی طوری شود که دوستش میدارم

چراغ هارا من خاموش میکنم

سالهایی که گذشت سالهای شادی نبود,بیشتر ایام رنج میبردم , به امیدی که زندگی طوری شود که دوستش میدارم

Mommy

 خدا چرا هیچ کاری نمیکنی؟! چرا وایستادی نگا میکنی ؟! دیگه چیکار باید کنم )): 

خسته شدم ٫ من بدون اون نمیتونم )): 

چقدر ببینم حسرت بخورم حسرت بودنش داشتنش  مثل قبل هااان ؟! میدونی چقدر تو زندگیم کم میارمش میدونی چقدر جای خالیش حس میشه تو خونمون؟! ارررره؟ همه ی اینارو میدونی ؟پس چرا هیچ کاری نمیکنی؟! 

منم میخوام مثل بقیه مامانم باشه مثل قبلنا )): مامانیمم )): 

مامانم این روزا خیلی کم میارمت نه اینکه فکر کنی قبلنا اینجوری نبوده اا اخه اون موقع مگه چند سالم بود؟!  ): هیشکی مثل تو نمیشه هیچکس مثل تو نیست برام ٫دستای مهربونت بغل گرمت کجاس؟ چرا اینجوری شد اخه )))): 

کی قرار شد اینجوری تنهام بذاری): دلم برات تنگ شده برا مامانم هیجا ارامش بغلتو نداره دلم میخواد تو بغلت باشم مثل اون وقتا که موهامو ناز میکردی بوسم میکردی )): دلم میخواد انقدر تو بغلت بمونمو گریه کنم تا اروم شم. کاش هیچ وقت اون اتفاق نمی افتاد )): 

 مامانم  

تو نگرانم نشو ! همه چیز را یاد گرفته ام  

راه رفتن در این دنیا را هم بی تو یاد گرفتم٫ 

یاد گرفتم که چگونه بی صدا گریه کنم ٫ یاد گرفته ام هق هق گریه هایم را با بالشم بی صدا کنم! 

 یاد گرفته ام چگونه با تو باشم ٫ نفس بکشم برای تو 

یاد گرفته ام که چگونه جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم 

یاد گرفته ام بی تو بخندم 

یاد گرفته ام بی تو گریه کنم 

تو نگرانم نشو *:

نظرات 1 + ارسال نظر
اسوتا دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:09 ق.ظ

کاش میمردم و همچین پستی رو نمی خوندم ... فقط میدونم که خدا بزرگه و همه چیز درست می شه هم برا تو و هم برا من :((....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد