چراغ هارا من خاموش میکنم

سالهایی که گذشت سالهای شادی نبود,بیشتر ایام رنج میبردم , به امیدی که زندگی طوری شود که دوستش میدارم

چراغ هارا من خاموش میکنم

سالهایی که گذشت سالهای شادی نبود,بیشتر ایام رنج میبردم , به امیدی که زندگی طوری شود که دوستش میدارم

خوش به حالت کبوتر هرجا بخوای پر میکشی

وقتی صدای خورد شدنت زیر پای مردم به صدایی دلنواز میماند دیگر چه فرقی میکند برگ سبز کدامین درخت بودی؟! 

تو چرا سنگ شدی!

شاید امروز مناسبت خاصی باشد٬شاید. . .تو نمیدانی چه حس زیباییست در کنار تو بودن  .  

پ.ن: حس خوبی دارم نمیخوام خراب شه

Me

تعادل چیزیه که اصلا توی من تعریف نشده ...یه ساعت از یه چیزی خوشم میاد یه ساعت بدش حالم از اون بهم میخوره ...الان از شدت عصبی بودن میخوام دیوارو گاز بگیرم  ...دنونامو بهم فشار میدم اینقدر که فکم درد میگیره٬ تحمل کردنم کار حضرت فیلِ):

اینقد عصبی بودم همه حرصمو سر ناخنام خالی کردم گلاب به روتون ریدم بهشون |:همون کاریو که با موهام کردم با ناخنمامم کردم دست خودم نیست یه دفعه این حس میاد و وقتی میره که من یه گند اساسی زدم و جای جبران باقی نمونده  میزاره میره

بعضی وقتام حرصمو سر وسایلم خال میکنم همه رو پرت میکنم وسط اتاق با تمام انرژیم بعد میشینم کنارشون و گریه میکنم مثل کسی که سر قبر عزیزش گریه میکنه 

گوشیمو هفته ایم به شارژ نمیزنم یا نیست یا گم شده باید یه مدتیو دنبالش بگردم زیر تخت زیر پتو کلا استفاده بهینه م ازش اینه که به عنوان ساعت کوک کردن ازش استفاده میکنم نه کسیو دارم که بهم زنگ نه اس ام اس بده نه میخوام داشته باشم بعضی دوستامم که بهم لطف دارن اوصولا من باتاخیر چند ساعته یا چند روزه جواب میدم ٬کلا تو خلا زندگی میکنم نمیدونم چی میخوام دمدمی مزاجم |: ...سردم خیلی سرد. 

امروز رفتم دانشگاه بالاخره اولین روز بعدِ سال نوِ که دوستام ( البته من دوست صمیمیی ندارم همه در حد سلام و احوالپرسی و سر کلاس باهم بودن) رو میبینم همه با هم ماچ و بوسه و بغل

من فقط به یک دست دادنِ خشک و خالی اکتفا میکردم و تبریک میگفتم اصلا اجازه نزدیک شدن نمیدادم بعضی هارم که میدیدم خودمو میزدم به ندیدن :پی

 من عین برج زهرمار میرم عین برج زهرمارتر برمیگردم نه اینکه بگم دوس دارم مثل اونا باشم نه ولی ای کاش یکیو داشتم باهاش راحت بودم همو میفهمیدیم باهم بیرون میرفتیم قدم میزدیم قهوه میخوردیم خدایا شکرت که از اینم محرومم (:

حوصله ی جنگ و دعوا ندارم اصلا خوشم نمیاید ارامش و دوست دارم اهل دعوا کردن نیستم حرفم را به کسی زور نمیکنم از اجبار متنفرم همیشه ام گفتم نظر هر کس محترمه اما اگه حرفی نمیزنم دلیل بر این نیس که هم عقیده ایم دلیل به این نیس با یه دیدگاه به زندگی نگاه میکنیم نه!

دنیا زشت تر از اونی بود که فکرشو میکردم

خدایا ازت ممنونم که عید تموم شد  

پ.ن: من برای خودم خیلی بزرگت کردم ٬فکر میکردم بهترین بابای دنیایی ولی . . .

امروزه متوجه شدم ما حتی یه خانواده ام نیستیم و ما برای تو از همه غریبه تریم .

ظالم

تعطیلات نوروزی امسال بیش از حد دارد بهمان خوش میگذرد انشالله این دو سه روز هم زودتر بیایند و بروند میترسم از شدت خوشی سنگ کوب کنم 

جز دو روز اول نه جایی رفتیم نه حرکتی کردیم ٬حتی مسافرت دو روزه ای را که هر سال میرفتیم و از دماغمان همیشه خدا فروکش میکرد ٬ اون را هم نرفتیم  

تعطیلات امسال یه فرق دیگه ایم داشت اینکه پرستاری از مادر بزرگ اعصاب خورد کنم هم بهش اضافه شده  

خدایااااا از این همه خوشبختییییی ممنونم فقط میگم اینهمه یکم زیاد نیس؟!

پ.ن: الان چیزی از برج زهرمار کم ندارم . 

از اینجایی که من ایستادم هیچ چیز معلوم نیست

*مضحک ترین برنامه مردان آهنین ِ‌( ایکونی که حالش داره بهم میخوره )

*بیمزه ترین مجری تلویزیون حسینی و خاندانش میباشد 

* دقت کردین مارکBurberry چه خفت و خواری رو متحمل شده؟! نمونه هاش رو دمپایی پسر همسایمون هم به چشم میخوره . ایرانی ها فقط کافیه اراده کنن٬ تا لذت نابودی رو زیر دندوناشون حس نکنن که ول کن نیستن 

*پاستیل شیبا مزه ی همه چیز میدهد جز پاستیل٬ نوشابه ایش رو میشه جای شربت سینه هم مصرف کرد فقط حالت ژله ای داره  

* Nokia 5800 XpreSS MuSiCبه سرنوشتN70 دچار شده است البته به جای سرنوشت از کلمه ی جایگزین هم میشه استفاده کرد 

* این روزها از هر ۱۰ نفر ۷تاشون گوشی XpreSS 5800 NoKia  دارند . 

*بی معرفت ترین آدم توی زندگی من تا این لحظه~> پَپَر 

*۷۰٪ مردم ایران Copyright را صرف میکند کپی رایتم کپی رایتی کپی رایتیم...

پ.ن: هم اکنون خوشی به مقدار زیادی به دلمان زده است  

پ.ن: این پست رو نوشتم اومدم Send کنم پرید |: نصفش دیگه ش یادم نیس

هپی جونم چترت کو؟!

هِپیییییییییییییییییییییییییییییییییییی آاااااااااااااااااااررر من دلم کالجِ کلاژ رو میخوااااد فقط شهرررک اَااارررررررررررر

حبیب خدا

ساعت دوازده ونیم نصف شب زنگ زدن ما فردا ناهار میاییم اونجااااا ٬ تااازه اینش جهنم مهمان حبیب خداسست آیااا؟! اگه فامیل نزدیک بود هیچی اگه کسی بود که من خوشم میومد هیچییییی تو فک کن زنِ دایی ِ بابای ِ من که من ۱۰سال یکبارم نمیبنمشو معروفن ( از در عقب) و اگه تو خیابون ببینمش راهمو کج میکنمو گنجشکارو نیگااا میکنم آااااااااااااااااااااااااااااااارررررررر 

عید امسال رسما به فاک رفت |: 

من رسما اعلام کردم فردا از صبح نیستم خونه

Where iS my Hair?!

خدایا میخوام اولین اعتراف سال جدیدمو کنم ~> من رسماً غلط کررررررررررررررررررردم رفتم جلو موهامو چتری زدم |:‌میشه موهامو به حالت اولش برگردونیییییی خواهش میکنم )):‌بده دستتو ماچ کنم ٬‌لطفاً‌): 

 خب این خواستم یکم غیر منطقیه پس میشه لطفاً به موهام بگی یکم رشدشون سریعتر شه؟! لطفاً‌ ( ایکون جوجو با قیافه مظلوم) یعنی من الان میخوابم صبح که بلند شدم ببینم موهام ۲سانت رشد کرده دوباره شب بعدم به همین روال ( دو نقطه پی) تا به حالت اولش برگرده؟!‌خواسته زیادیه؟! نه میدونم برای تو هیچیه هیچی نیست )):   

پ.ن: سرهنگ ازت متنفررررررررررررررررررررررررررررررررررم |:

.

.

.

خیلی سخته روز تولدت همه بهت تبریک بگن جز اونی که فقط منتظرش بودی

بروووو سال ۸۸ بروووو

سال ۸۸ یکی از بدترین سالهای زندگیم  . 

امیدوارم سال جدید سال خوبی همراه با سلامتی و نشاط و مهمتر پُر از پوووووول برای همه باشه برای منم همین طور . 

خدایا خودت نیگا کن ٬ به سال ۸۸ ٬به این ۶سال اخیر زندگی من...نه واقعا نیگا کردی ؟! حالا روت میشه تو چشمای من نیگا کنی؟! 

ازت خواهش میکنم تو سال جدید منو قهوه ای نکنی .  

 در سال جدید، بیایید با شجاعت و صداقت به فک و فامیلمان بگوییم: این‌که دوستتان داریم دلیل نمی‌شود که حوصله‌اتان را هم داشته باشیم

تنهایی

باران میبارید 

خوشحال شد 

چراکه دیگر اشک هایش دیده نمیشدند! 

Can U Hear Me

میانگین مسواک زدنم به روزی  ۶ مرتبه رسیده .بیکار که میشم بدو بدووو میرم مسواک  میزنم ! 

لکسوس من کجایی؟!

یعنی هاا اگه نوه ی اقدس خانم که هم کچل هم معتاد هم یه خال اندازه کف دست بغل چشمش داره اونور صورتشم ماه گر فتگیه لکسوس داشته باشه خیلی جذاب به نظر میاد . 

پ.ن : این قضیه به اثبات رسیده پس شما سعی نکن خودتو اذیت کنی 

پ.ن: به وضوح دیدم آدم هایی رو که قیافه نه چندان مناسبی داشتن نه چندان تیپ درست و حسابی و نه چندان تحصیلات مناسبی و صد البته پول فراوان و برای دیگران اسطوره زیبایی بودن . قصد توهین به هیچ قشری از جامعه ای رو ندارم فقط این موضوع اینجایمان گیر کرده بود گفتم که فقط گقته باشم .

مرگ تدریجی

 easiest way to die : Love someone who doesn't love you back -you'll die daily

هان؟!

راست راه میروم میگویند چرا راست راه میروی 

کج راه میروم میگویند چرا کج راه میروی 

راه نمیروم میگویند چرا راه نمیروی 

پس بگدار هر جور دوست دارم راه بروم تا آنها هم هر جور که دوست دارند فکر کنند!

پَرپَر شدم پَپَر!

خدایا چقدر فرق باید وجود داشته باشه بین ۲تا ادمی که یکی میگه من به ولنتاین اعتقاد ندارم و یکی دیگه به خاطر ایجاد کدورت در این ایام مبارک قهر کند و بگوید من آرزوی روز ولنتاین را داشتم . 

زمین تا آسمان فرق میبارد ولی هر دو فقط به خودشان و منفعتشان فکر میکنند وکسی نمیداند که چرا باقچه ی کوچک خانه ی ما سیب نداشت  ! 

اون که رفته کی میاد؟!

روزهاست که رفته ای ولی هنوز با عروسکی میخوابم که تو به من هدیه داده بودی ! 

 

پ.ن: دیدی بعضی وقتا آدم یه کاری میکنه یا یه چیزی میخره بعد مثل چی پشیمون میشه ٬ نمیبخشمت اگه فکر کنی من الان همچین حسی ندارم . یعنی ها اگه پولمو میریختم توی دبلیو سی و سیفون رو میکشیدم همچین حسی نداشتم که الان دارم . 

پ.ن:  من اینجا ایستادم ٬ تنها ٬ دلگیر  

دارم نگاه میکنم تویی رو که راحت از کنارم گذشتی و دورتر و دورتر میشی بدون اینکه نگاهی به پشت سرت هم کنی 

سختِ بگم ٬ نمیگم  

نمیگم که توی تمام این مدت کسی درون من سراغ تو رو میگرفت٬ تویی که به اشتباه منو فهمیدی ! 

با شمام هِی آقااااا هِی خانم !

خسته ٬ کوفته با کوله باری از مشکلات زندگی سوار تاکسی میشویم. 

از قضای روزگار چون احوال خیلی خوشی خیلی ها داشتیم خیلی یک عدد مرد و یک عدد مرد با هیکل چهار مرد ( ایکون ۲تا رضازاده) (:/ در عقب تاکسی خود را در کنار ما جای دادند. از جایی که در چنین موارد خاصی یک عدد کیف کولی داریم که مانند دیوار چین عمل میکند را در کنار خود که اندازه ی نوک سوزن جا اِشغال کرده ایم قرار میدهیم تا مبادا اسلام در خطر بیفتد وما هم که اعصاب نداریم که ... خلاصه اینکه کیفم نشسته بود رو صندلی و من هم از دستگیره ی در آویزان شده بودم . 

اینکه اون ۱۰ دقیقه بر من چه گذشت و چه صداهای ناهنجاری که نشنیدم بماند دیگه طوری شده بود که من رفته بودم نشسته بودم رسماً رو سقف ماشین که فقط کافی بود راننده گرامی یه ترمز کنه و من پخش اسفالت شوم و دوستان لطف کنن منو از اسفالت جدا کنند و سوار کنن. 

مگر این آقای هیکل خَم به اَبرو میآورد (:/ ٬ چشمتان روز بد نبیند سر این پیچ ها اینها به سمت ماکه نه به سمت کیف ما متمایل میشدند ٬احساس تهوع به ما دست داده بود و شیشه تا آخرین حد ممکن پایین دادیم و تا حلق بیرون پنجره بودیم ٬ دیگر کنترل از کفمان در رفت و یک نگاهی به اینها انداختیم و نُچی گفتیم که صدایش تا آسمان هفتم هم رسید که مرد بغل دستیمان که دیگر رسماً بغل من نشسته بود با دست اشاره به مرد هیکل کردند ما هم نگاهی خشمگینانه نثارشان کردیم وبه راننده گفتیم دست شما مرسی ما ترجیح میدیم بقیه راه را پیاده سیر کنیم و وسط راه ریختیم پایین ٬ دیگر هیچی دیگر اینجایمان گیر کرده بود که به آن مردک هیکل بگوییم که ای بزرگوار٬ شما در آینه به خودت نگاهی بینداز و بعد خودت قضاوت کن که آیا این هیکل جای ۳ نفر رو اِشغال نمیکند آیا؟! شما یا جلو ماشین سعی کن بشینی یایک مقدار جزءای به جیب مبارک فشار بیارید و ۲نفر حساب کنید (: که مردم را در مضیقه قرار ندهید ٬ با تشکر ٬ و نگاه عاقل اندر سفیه ی بر ایشان کردیم و ایشان هم ایضاً نگاهی بر ما کردندند خلاصه جفتمان بر هم نگاه کردیم و تاکسی حرکت کرد رفت. 

دیگر اینکه وقتی از ماشین پیاده شدیم از ذوق تا خانه چهار نعل دویدیم. 

پ.ن:دوست ندارم به بزرگتر از خودم بی احترامی ای کرده باشم ولی شما پدر من خودت باید متوجه این موضوع باشی و طوری رفتار کنی که کسی کوچکترین بی احترامی ای نتونه بهت کنه |: نه اینکه فقط ایشون خیلی ها اصلاً مراعات نمیکنند چه خانم چه آقا ولی بیشتر آقایون . 

پ.ن: دلمان صاحب پشمک را میخواهد|: .

نگاه میکنین پچ پچ و ور ور

 خب چیه؟!هر کی یه شرایطی داره منم شرایطم اینجوریه دیگه اصلا به هیچ کی مربوط نیس فَمیدی؟!  

شرایط به شرح ذیل میباشد:  

۱.جذاب و خوش پوش باشد ٬ قد بلند باشد تا حسرت قدم زدن من با کفش های پاشنه دارم را بر دلم نگذارد . ( تر جیحاً شبیه شوهر Fergie باشد.) 

۲.خانواده دار و چشم و دل پاک باشد ٬ جز من به هیچ دختر دیگری نگاه نکند شاید من خوشم نیاید . 

۳.مرا دوست بدارد و نظر من برایش مهم باشد . 

۴.عاشق قدم زدن و خرید کردن با من باشد  (من بالاخره بعد از چند بار متر کردن مرکز خرید بهتر میدانم چه چیزی مناسب تر است .) از گفتن واژه هایی چون خسته شدیم بپرهیزد. 

۵.ترجیحاً خواهر نداشته باشد( شاید من و خواهرش با مشکل مواجه شویم.)

۶.در کار من دخالت نکند و مرا درک کند این چیه پوشیدی یا این چه وضع بیرون اومدنه نداریم ٬ خودم بهتر میدانم چی بپوشم و چه کاری انجام دهم . وقتی کاری را انجام میدهم حتماً صلاح دانسته ام پس نیازی به بحث کردن نیست. 

۷.افکار کهنه نداشته باشد. 

۸.ماشین مدل بالا داشته باشد ٬ پژو و زانتیا هم قبول است . 

۹.حد تعادل را رعایت کند٬ نه آنقدر زبان باز باشد که حال مرا بهم بزند نه آنقدر سرد مزاج که باز هم حال مرا بهم زند. 

۱۰.باشخصیت و جنتلمن باشد٬ و بداند در هر موقعیتی چه رفتاری نشان دهد. 

۱۱.از شوخی های بیجا و شهرستانی پرهیز کند چون ممکن از با برخورد شدید بنده مواجه شود. 

۱۲.احترام متقابل را حفظ کند. 

۱۳.مادیات برایش مهم نباشد. خسیس و گدا هم نباشد که از این قشر افراد حالت تشنج به ما دست میدهد و پول خرج کردن برایش مثل کَندن قبرش به دستان خودش نباشد٬ و وقتی در رستوران منو را برایش میآورند اول قیمت هارو چِک نکند و بسته به آن سفارش ندهد . 

۱۴.نمیگویم پولدار باشد ولی در حدی باشد که بتواند خواسته یش را برطرف کند (خواسته های من هم همینطوررر.) 

۱۵. من را به رفتن به باشگاه و دیدن برنامه محبوبش ( فوتبال) ترجیح دهد .( شاید من دلم بخواهد در اون زمان راجع به کفش های نوه اقدس خانم با اون صحبت کنم ) 

۱۶.خوش سلیقه باشد و سلیقه من را هم بداند. ( وقتی برایم زحمت میکشد و هدیه تهیه میکند حیف است که مطابق سلیقه ام نباشد. ) 

۱۷. محدودش نمیکنم ولی حق ندارد دوست معمولی دختر داشته باشد و با دختر خاله هایش به صحبت کردن بنشیند و خنده کُنَد. 

۱۸. مرا بی وقفه غافلگیر کند.  

بدیهی است فرد دارای صلاحیت به مراتب در پست های بعدی اعلام خواهد شد .

پ.ن: پربدیهی است فرد دارای صلاحیت به مراتب در پست های بعدی اعلام خواهد شد .وردگارا اگر میبینی همچین فردی در کره ی خاکی وجود نداره که من بعید میدونم لطفاً هر چه سریعتر یک عدد را با پست پیشتاز برایم بفرست٬ منتظرِتم . امضا جوجو

همراه من کجایی ؟!

خدایا، امروز دلم ... یک مرد خواست، دلم میخواست یه مرد همراهم باشه. وقتی از پله ها بالا میرفتم،وقتی تنها برای خودم قدم میزدم و مرکز خرید متر میکردم ،وقتی تنها بر میگشتم خونه دلم میخواست یه مرد کنارم باشه یک مردی که بتونم بهش تکیه کنم ، وقتی اون دختر و پسر رو دیدم که دست به دست هم راه میرفتن و با محبت همدیگرو نگاه میکردن دلم یه همراااه خواست ، البته نه همراه از نوع اول بلکه یه همرااه واقعی ! 

 

پ.ن: من فقط عاشق اینم حرف قلبتو بدونم الکی بگم جدا شیم تو بگی که نمیتونم ، من فقط عاشق اینم دو سه روز پیدام نشه و ببینم چه حالی دارییییییییی! ( ایکون سیاوش قمیشی) 

پ.ن:خرااااااب کردی پپر همه چی رووو خراب کردی (:

برو تنهام بزار!

سرم درد میکرد دراز کشیده بودم یکم حالم بهتر شه و به آهنگیو که دوسش دارم گوش میکردم تا به سر دردم فکر نکنم و آروم شم بدتر گریمم گرفت >-: حالا نمیدونستم دیگه به سر دردم گریه کنم یا آهنگِ ٬ این وسط دو عدد گربه اُفتادن به جون هم منم که خوشحااااااال هی گفتم استغفرالله برید خداوند به راه ِ راست هدایتتون کنه ٬گوششون بدهکار بنود حتماً باید برخورد فیزیکی انجام میدادم رفتم دَمِ پنجره با یه قندوون تو دستم٬ میبینم همه همسایه ها اومدن دمِ پنجره فحشِ که به این ۲تا میدن٬ این بود که با هر یه قندی که من پرت میکردم اونام برام دس میزدن . 

یعنی هاااا من یه قندون قند به این ۲تا پرت کردم یه دونشم به اینااا نخورد(:/ ( ایکونی که میگه تو بگو یدونه‌) دیگه داشتم قندونم پرت میکردم بلکه بخوره تو سرش که سارگل گفت عاشقِ نشونه گیری تم بعد مادرمم آماده بود تا من قندون رو پرت کنم که قندونم کنه . اون دوتا رفتن ولی منو اصلا حساب نکردن |: سردردمم همچنان بر جای خود باقیست .

 پ.ن: چرا کسی منو نمیفهمه؟!

پروردگارااااا

خدایا٬ 

آنچه از ما دریغ میفرمایی بر ما دریغ مفرما !

Welcome BacK

از اونجایی که همییشه کمترین احتمالات بیشترین تاثیر رخ دادن رو تو زندگی من داشته اینجا مثل قبل به زندگی خودش ادامه میده فقط یه تحولاتی پیش میآد و یه سری پست ها پاک میشن. اوناییم که مشکل دارن میتونن به پزشک مراجعه کنن یا خودشون مشکلشون رو حل کنن٬ .هر کی میتونه هر جور که خواست برداشت کنه اینجا برداشت آزاده فقط اینو بدونن که زندگی خصوصی من به خودم مربوط میشه پس اینجا حرفای بی ربط نزنن. 

تصمیم گرفتم طوری زندگی کنم که دوست دارم و این نتیجه ~> خودم مهمم ! 

پ.ن : هر کی یه لیاقتی داره وقتی یه چیزیو از دست میده حتما لیاقت اونو نداشته و برعکس وقتی چیزیو بدست میآره حتماً لیاقت اونو داشته!

کسی که وجودش بی خبر از درونم است !

آرزو میکنم که میتوانستم به تو نشان بدهم که یاد تو در من تا چه اندازه شیرین است و تا چه اندازه دوست دارم که تورا دوست بدارم .

HaPPy BirthDay JoOjoO 'S WebloG

تولد یک سالگیت مبارک وبلاگم! توی این یک سال خیلی وقتا با تو آرامش گرفتم ٫   ...

پ.ن: این وبلاگ به احتمال ۸۰٪ یک ساله می مونه تصمیم قطعی نگرفتم هنوز٫ یه سری هستن دوست ندارم اینجا حضور داشته باشن . اگه لینک عوض شد اینجا خبر میدم هر کدوم از دوستان خواستن لینک جدید رو میدم . 

حسن کجایی؟! دخترم؟!

این روزها حوصله خودمم ندارم تو که عددی نیستی.

(:/

نسیمی از نگاه های آشنا بر نمی آید٫ کمرنگ شده ام ...میدانم٫ رنگ ها همه روزی بی رنگ خواهند گشت٫  

 دستم که به ماه میرسد نگاه آسمان تر میشود 

* من ادعا نمیکنم همیشه به یاد کسانی که دوستشان دارم هستم٫اما ادعا میکنم حتی در لحظاتی هم که به یادشان نیستم دوستشان دارم .(شریعتی)

پ.ن: حال روحی مناسبی ندارم |:

* کاش میتونستم با دید یه بچه به همه چیز نگاه کنم ٫کاش!

بی تو با خاطره هایت چه کنم؟!

عاشقتم )): من بدون تو چیکارر کنم؟!)): اَرررررر )): 

خدااااااااااااااااااااااا)): چرا همه چیزای خوب زندگیمو میگیری اَزم )): 

من یه جوری ام دارم دیوونه میشم  

هرجا نگا میکنم هر چیزی همش آتویس همش خاطره )):‌آتویسم )):‌خداا گریه ام بند نمیاااد٫ امروز یه روز ِ که از پیشم رفتی )): نمیدونی چقد سخت میگذره آتویسمممممم )):‌ااَرررررر)): 

خدااااا٫ 

کی جای آتویس رو میتونه برام پُر کنه آیا؟! با کی ۲۴ ساعت حرف بزنم؟! وقتی دلم میگیره وقتی تنهام رو کی حساب باز کنم؟! کی پای حرفام بشینه؟! کی ؟! 

کی پایه ام باشه؟! با کی بریم بیرون با کی شهر کتاب رو بتکونیم؟! با کی شب تا صبح بیدار باشیم؟! با کی اُلویه بخوریم؟! با کی DVDبگیریم ببینیم؟! با کی بریم استخر زیر آب برقصیم از خنده قُلپ قُلپ آب بخوریم؟! کی برام حرکت بزنه؟! با کی آخر شب زنگ بزنیم برامون غذا بیارن؟! با کی شب تا صبح بحثای جذاب کنیم؟! با کی عکس بگیریم بخندیم؟! کی عشقم باشه؟!‌رو کی من غیرت داشته باشم؟!‌((:‌)):با کی بریم نصف Menu رو سفارش بدیم؟! )): با کی صحبت کنم؟ خرزوخاان؟!آیا؟!  با کی با پیشول متر کنیم ؟!)): غم و شادیامون با کی باشه؟!‌هااان)): کی Dialogمو بگه )): با کی نظر بدیم؟!با کی بریم ترمیم ناخنامون )):با کی غیبت نکنیم)): کی بگه دوس داره بچسبه به سقف کنار لوستر؟!

دلم به تو خوووش بود که توام رفتی، اون لحظه که تو فرودگاه بغلت کردمو خدافظی از خدا خواستم دفعه ی آخری نباشه که میبینمت فقط خدا میدونه چی میگم))):، بهترین دوستمی *:دلممممم داره میترکه خدااااا)):نمیگم دلخورم از تقدیر ولی خودت نیدونی چقدر دلگیرره)): نه میشه زنده باشم نه بمیرم)):

نه خداااا هیچکی جای آتوسارو نمیتونه برام پر کنه ٫دارم دیوووونه میشم ))))))))))):  هیچی آرومم نمیکنه )):

 * باران بر لبه ی پنجره ی احساسم مینشیند 

 و چشمانم را نوازش میدهد تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم!

ابمیوه گیری جوجو !

تا حالا انقدر خوابت اومده که بگی هر چی که میخواد اتفاق بیافته من فقط میخوام بخوابم ( ایکونی که میگه میدونم همچین حسی نداشتییییی تاحالااااا پینوکیو) با این وضعیت ساعت ۶ صبح وجدانم قلمبه شده بود و هی میگفت خاک بر سرت جوجو٫ پاشدم رفتم بالا سر اراس میگم ارااااااااااااااااااس من میخوام بخوابم از شیمی فیزیک همین جوریش هیچی حالیم نمیشه یه جلسه ام نباشم هیچی عوض نمیشه ٫هان؟!  

اراس: منم ساعت اول نمیرم ولش کن برو بخواب ( ایکونی که میگه فک میکردم فقط خودم اینجوری ام!‌)

بدو بدو بدون اینکه چشمامو باز کنم که نکنه خدایی نکرده خوابم بپره پریدم تو تختم خوابیدم  

نیم ساعت بعد: 

مامانم داد داد که جوجوووو پاشو مگه تو کلاس نداری ٫دیرت شد! 

جوجو: نه دوستم زنگ زده میگه کلاس امروز تشکیل نمیشه  

مامان: آرررررره دوستت ساعت ۶ صبح تو دانشگاه چیکار میکنه 

جوجو: مامان گیررررررر نده بزار بخوابم  

مامانم غُر غُر کنان دور میشه و به من میگه مَمَد شُلی . 

با این وجود خواب از سرم میپره موشی رو بغل میکنم و میگم میبینی نمیزارن مامانت ۲ دقیقه بخوابه یک ساعت ووول میخورم تا بالاخره خوابم میبره  

یه دفعه با صدای اینکه یکی داره میگه جوجووو جوجوو از خواب میپرمو میدوئم طرف صدا ولی  میدونم هنوز ۲ساعت ام نگذشته از وقتی خوابیدم ٫میبینم بابامه سرما خورده در حدِ اُلمپیک و میگه جوجو جان بابا اون ماساژورو بیار یکم کمرِ منو ماساژ بده من در حالیکه فحش میدادم به خودم رفتم ماساژورو آوردم اومدم کنار بابام چَنبره زدم با یه دستم ماساژورو گرفتم به کمرِ بابام چشمامم که بسته فقط گاهگداری باز میکنم که نکنه به چای کمر بابام گرفته باشم به کمرِ مامانم و داشتم آرزو میکردم تا زودتر تموم شه ته به سمتِ تختم پرواز کنم که بابام گفت جوجو جان بابا پاشو یه لیوان برام ابمیوه بگیر دستت درد نکنه منو میگییی انقدرررررر خوشحااااال شدم که نگوووو آاااااه این هوااااا (: 

حالا ابمیوه گیری خراب )): پریروز خودم سوزوندمش در حدی که دودی که ازش بلند شده بود تا ۲روز از خونمون نمیرفت . رفتم ۲تا پرتغال ۲تا لیمو شیرین آوردم با ابمیوه گیری دستی ۳ ساعت آبشو گرفتم تازه چی همه اینکارارم با چشم بسته کردم الان که فکر میکنم میگم نکنه به جای لیمو شیرین لیمو ترش برداشته باشمو ب جای پرتغال انار (:بُردم دادم به بابام  ٫و داشتم جهش میکردم سمتِ تختم٫ میبینم مامانم داره به بابام تعارف میکنه آ میگه من میارم بابام میگه نه جوجو میآره ٫باباجان جوجو یه سیب برا من پوست بکن بیار منو میگی (: نسشته بودم کفه زمین داشتم موهامووو میکندم و آرزو میکردم کااااش رفته بودم دانشگاه... 

تا الانم که این پست رو نوشتم نخوابیدم که هیچ٫ چشمامم بسته نشده ٫عین کوزِت هم کار کردم به مامانم میگم تورووو خداا تعارف نکناااا میخوای جارو برقی بکشم؟! میخوای پله هارو از بالا تا پایین دستمال بکشم؟! میخوای زنگ بزنی خونه خاله اینا ببینی کارگر خونه احتیاج ندارن آیا؟! مامانم یه نگا به من میکنه و میگه نه که همیشه تو اینکارارو میکنی (:/ حالا یه آبمیوه گرفتیاااااا  

و من دلم میسوزه برا خودم چون اگه اون یه بار تنها بود که دلم نمیسوخت که من با الان ۶۰ بار ابمیوه گرفتم (: دیگه بهم نمیگفتن خودم فهمیده بودم که هر نیم ساعت یکبار من باید ابمیوه بگیرم حالا هر کاری ام که داشته باشم اول باید ابمیوه میگرفتم . دلم نمیسوره آاااا تا میدیدن من دارم آبمیوه میگیرم مامانم برا جینگولم بگیر برا خواهرتم بگیر برا نوه اقدس خانومینام بگیر اگه پسرِ شمسی خانوم نخوره من لب نمیزنم (: (‌ایکونی که میگه نرن بهتر )):‌) بابامو میگی اگه براش ابمیوه میگرفتم ولی برا جینگول نمیگرفتم یه لیوان بیار من نصفِ ابمیومو بدم جینگول بخوره منو میگی (: نه شماااااااا بخورین من برا این مگس هم الان میگیرم 

یعنی ها این دستِ راست ِ من شده عینهو دستِ این بادی بیلدینگااااا الان  اون یکیی لاغررررررر با دست ِ راستم الان میتونم بگیرم رو هوا بچرخونمت تااازه قراره برم فیگور بگیرم عکس بندازم بذارم سی صدو شستم ((:   

یعنی ها اگه الان ابمیوه بخوای بهم نگی نمی بخشمت !‌(:

پ.ن : دلمو شکوندی همچین توقعی ازت داشتم دوستِ عزیز !

دمپایی پاره !

نه من واقعاً برام یه سوال پیش اومده که من قیافم شبیه کسی ِ که میخواد فال بخره آیا؟! دستمال کاغذی بخره آیا؟!‌ کبریت آیا؟! اِکس آیا؟!‌مواد مخدر آیا؟! 

نیم ساعت بود با اراس منتظر بودیم تا غذامون اماده شه هر چی اونجا فال فروش وچسب زخم فروش بود یکی یه دور ازمانتو و سر کول من آویزون میشدن که ازشون بخرم جالبتر اینکه پسر بچه ِ وقتی دیده کم محلی میکنم میگه آاا این چیه افتاده زمین !‌ گفتم برو پسرم برو این کلکاا برا وقتی بود که من سوم دبستانُ میگذروندم، جالب تر اینکه دوستش اصرار اصرار که از من اسکاچ بخر (: قیافه من شبیه کسیه که قصد خرید اسکاچ رو داره آیا؟!   

خیلی جالبترش اینه که تو طول اون نیم ساعتی که ما منتظر بودیم غذامون اماده بشه یک عدد پارکبان بود که به هیچ وجه اجازه نمیداد کسی ماشینش رو کنار خیابون بذاره ولی تا چشمش به یه BMWخورد که از قضا قصد پارک داشتن در اون مکان پارکبان خودش شروع کرده به فرمون دادن که چپ بیا، نیا، خوردی، مردی ! بعد اونوقت میگن چرا آمار خودکشی بالا رفته؟! فرق وجود نداره ؟! کجاس؟! کو؟! 

نکته اخلاقی این پست : برای لذت بردن از زندگیتون فقط کافیه که پولدار باشین( ایکونی که داره میگه فک کن اینجوری نباشه )  

* دلم  آتوچ میخواد، اااررررر )):

قصه ی بودن و رفتن !

این روزها نه حالمان خوب است نه روزمان ٫ در گیر مسائلی به اسم زندگی و مشکلاتش هستیم و آزمون ها را یکی یکی پشت هم و بدون وقفه میگذرانیم شاید فرجی باشد ! 

دلم گرفته ):از زمین از آسمون از ...  بغض لعنتی اذیتم میکنه |: 

دلم به تو خوش بود که توام داری میپری مثل ِ بقیه چیزای خوب زندگیم که پر کشیدن (: 

 

*کاش میشد از تو دلم حرفامو بیرون بریزم ٫ میخوان این دلخوشیووو ازم بگیرن )): اَااَررررررر  

حوض نقاشی من بی ماهی ست !

خدایا سوختم ٫ سوختم ! 

* با آرزوی بهترین ها برای پدر عزیزم

تولد ٫تولد (آیکون ‌اتویس که با چاقو پاپیون زده حرکت زنان وارد میشود !) کاسکو باید برقصه ٫‌کاسکو باید برقصه ( آیکون یک عدد کاسکوی پایه ٫جو زده که داره میوو میوو میکنه و کله شو تکون میده !‌ ) یک عدد جوجو هم به صورت نیمه خشک شده داریم که  داره باباشو بَخَل میکنه به همراه یک جینگول که آماده رقص عربیه ! 

میدونم هیچ چیری ارزششو نداره بهت هدیه بدم ولی اینو با هزاران عشق برای تو کشیدم تولدت مبارک ٫ دوستت دارم *:‌

* با تمام شدن رمضون هم زمان با تابستون زندگیمان حالت جدی به خود میگیرد ٫آیا؟!  

پاسخ:۶۰٪

رمضون: حالا ماه شدم!

خاله: جوجو جان خاله برات آش بزیزم؟! 

جوجو: لطفاً ٫ ولی نخود نداشته باشه !! 

خاله: وااا٫‌تا حالا نشنیده بودم بیا خودت بریز  

جوجو: (:/ 

خاله: روزه ای خاله ؟! 

جوجو: جااااان؟! بله یعنی میدونی کله گنجیشکی بلدم بگیرم ٫هااااان؟! خب مامان جان چرا اونجوری نیگا میکنی؟! اصلاً روزه نیستم (:/ من یه روزه خوار ِ مستکبر ِ آدم فروش ِ خائن بالفطره ی معتادم که مایه ی ننگم تازه تو اولین چک ایم که بخورم همه چی رو اعتراف میکنم ! ( ایکونی که میگه شما جدی نگیر قضیه رو دعوا خانوادگیه !) 

 

* بنده و اراس در حین قدم زدن بودیم از اونجائیم که جفتمونم روزه ام میگیریم گفتیم افطار کنیم دیگه کلی زحمت کشیدیم ساعت چهار‌ِ  (‌۲ نقطه پی) بعد دیگه اراس رسماً شروع کرد به روزه خواری تو ملاء ِ عام اسنیکرز خوردن بعضیا چشم بد نیگا میکردن بعضیا تو دلشون فحش میدادن بعضیا: قبووووول باشه . بعضیا: عیدت مبارک . و خیلی بعضیا دیگه |:  

* اعصابم فرار کرد رفتم دنبالش ولی نتونستم پیداش کنم ! 

*بلاگ اسکای به طرز پدیده ای قاطی کرده !  

*نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن...  

من همیشه برات دعا میکنم ٫میخوام خوشحال باشه حالا هر معنی که میخواد بده... 

* پیشولم روز اول زندگیت مبارک ٫ خوش اومدی به جمع کوچیکِ ما ٫ دوچِت دارم . 

* دوستم کلی برا عنوان زحمت کشیده! ممنونم مونا جان هما جان نه ببخشید مُهااا جان

مگه خودت خواهر مادر نیستی؟!

-خانم ببخشید شما مجردین؟!  

جوجو داره با اتویس در حین راه رفتن تو پیاده رو صحبت میکنه و چندتا دی وی دی که اتویس داده بهشو تو کیفش جا سازی میکنه !

-خانم ببخشید شما متاهلین؟!  

وِ وِ هی یَ

جوجو کم کم میخواد اقدام به اینکه با یه حرکت کاملا غافلگیرانه برگرده و با کیف بزنه تو سر سوژه مورد نظر ٫آتویس هم داره کفشش رو در میآره...که سوژه جا خالی میده میاد کنارمون~>

-خانم شما به عموتونم محل نمیزارین؟! 

جوجو: اِاااااااااااااااااااااااااا عموووووووووووووو 

(صدای هر و صدای کر به هوا برمیخیزد .) 

ـ نه خوشم اومد دخترای سنگینی هستید  

( واقعاً که عمو جان سنجیدنت تو حلقم !) 

 * دوست دارم فکر نکنم اما نمیشه !

هر دردی که گفتنی نیست !

جوجو: مامان بزرگ سرم رفت لطفاً یکم استراحت بده به خودت به خاطره خودت میگم ! 

مامان بزرگ: تو غیرت نداری؟! 

مامان بزرگ: لال شدی؟! 

جوجو:مامانی تو راجع به من چی فکر میکنی؟! 

مامان بزرگ خیره میشود .  

مامان بزرگ: جوجو مامانت اینا کجا رفتن؟!‌منو بُردن؟! ( جوجو خشک میشود) 

جوجو:  مامان بزرگ تو که اینجایی چجوری تورو بُردن آیا ؟! از صبح تا حالا اعصاب منو فرنچ کردی به خداااااا !

اراس داره با کله میره تو دیوار از دست مامان بزرگم ! 

مامان بزرگ: جوجو میگم پوستت بهتر شده آ دیگه نمیری استخر؟! 

جوجو: مامانی میشه اون رادیوتو خاموش کنی‌آیا؟!  

* نه تورو قرآن فال منو دیدی؟! چرا انقدر من دشمن دارم آیا؟! 

* عنوان مطلب رو میدوست دارم .

کی با تو بود!

حس نوشتنم خشک شده ! 

به یک رابطه ی مخوف بین خودمو خدااا پی بردم !! 

اراس طی یک حرکت جنتلمنانه بهم گفت نمیتونی بیای تو کوچه لازم نکرده پشت فرمون بشینی (: من فَخَطْ نگاش کردم چون خواب بود منم هیییییی اراس اراس بپاش ٫به هر حال این رفتارشو توجیح نمیکنه؟! میکنه؟! 

بعد مسافت ماشین تا خونه رو که داشتم میدوئیدم دیدم یه سیاهی گوشه کوچه چنبره زده تا کمر خم شده با سرعت نور داره بستنی میخوره٫ در اینجا لازم به ذکر است که ماه رمضان را  پاس بداریم . ( خوشم میاد همه روزه هاشونو میگیرن .)  

*پریشب خواب امیلی روووووو دیدم فک کن چقدر دوسش داشتم ٫ با هم دوست شده بودیم .هی میگفت جوجو من عاشقتم میمیلَم برات منم میگفتم بس کن امیلی دهنتو ببند  اونم وایمستاد منو نیگا میکرد ((:یکی از کنسرتاشم من براش اجرا کردم  

* حال ناخن امم خوبه سلام دارن خدمتتون٫ اینقدر جویای احوالشون هستین! فرستادمشون سفر هر ده تاییشونو تا حال و هواشون عوض شه ناخُنای پامو نگه داشتم فقط ٫ گفتم شاید لازم بشه٫ اونام هی نق میزنن که چرا فرق میزازی ٫ اینام دیگه دُم درآوردن برا من (:/ 

*سیاهی داره رو اعصاب من مانور میده!! 

*زن رستم حالم ازت بهم میخوره!!‌

جوجو با قلب آهنی

قربونه رنگ پوستم ! 

مزیت ناخن هام میدونی چیه؟! هر شب علاوه بر اینکه  باید دندونامو مسواک بزنم قبل از اون باید یه سری ناخن هامو هم مسواک بزنم بعدش یه نیم ساعت به ابروام خیره شم تا مطمئن شم جفتش عین همه مشکلی ام وجود نداره بعد ۲تا فحشم به سرهنگ میدم ((:  بعد ۶ دفعه دستامو بشورم در اخر هم یه نگا تو اینه به خودم بندازمو زیر لبی بگم ای خوشگل تر از پریا تنها تو کوچه ... 

 

* عنوان رو مدیون دوستم حیسام هستم ( در وصف بنده میباشد.)

نیازمندی ها

به یک عدد حس تازه نیازمندیم  ، با حقوق و امکانات بالا .

Mommy

 خدا چرا هیچ کاری نمیکنی؟! چرا وایستادی نگا میکنی ؟! دیگه چیکار باید کنم )): 

خسته شدم ٫ من بدون اون نمیتونم )): 

چقدر ببینم حسرت بخورم حسرت بودنش داشتنش  مثل قبل هااان ؟! میدونی چقدر تو زندگیم کم میارمش میدونی چقدر جای خالیش حس میشه تو خونمون؟! ارررره؟ همه ی اینارو میدونی ؟پس چرا هیچ کاری نمیکنی؟! 

منم میخوام مثل بقیه مامانم باشه مثل قبلنا )): مامانیمم )): 

مامانم این روزا خیلی کم میارمت نه اینکه فکر کنی قبلنا اینجوری نبوده اا اخه اون موقع مگه چند سالم بود؟!  ): هیشکی مثل تو نمیشه هیچکس مثل تو نیست برام ٫دستای مهربونت بغل گرمت کجاس؟ چرا اینجوری شد اخه )))): 

کی قرار شد اینجوری تنهام بذاری): دلم برات تنگ شده برا مامانم هیجا ارامش بغلتو نداره دلم میخواد تو بغلت باشم مثل اون وقتا که موهامو ناز میکردی بوسم میکردی )): دلم میخواد انقدر تو بغلت بمونمو گریه کنم تا اروم شم. کاش هیچ وقت اون اتفاق نمی افتاد )): 

 مامانم  

تو نگرانم نشو ! همه چیز را یاد گرفته ام  

راه رفتن در این دنیا را هم بی تو یاد گرفتم٫ 

یاد گرفتم که چگونه بی صدا گریه کنم ٫ یاد گرفته ام هق هق گریه هایم را با بالشم بی صدا کنم! 

 یاد گرفته ام چگونه با تو باشم ٫ نفس بکشم برای تو 

یاد گرفته ام که چگونه جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم 

یاد گرفته ام بی تو بخندم 

یاد گرفته ام بی تو گریه کنم 

تو نگرانم نشو *:

چشمامو میبندم !

میخوام ببینم چه حسی داری؟! ا اصلا حس داری؟!

رو تو من غیرتیم !

 اولی :  اون دخترو میبینی ؟! 

 دومی : اره ٫ چطور مگه؟! 

 اولی : دوست دختر شوهرمه 

 

*منو میگی هر چی سعی کردم نتونستم دوست دختر شوهرشو ببینم ٫ ولی برو تو عمق مطلب ٫ رفتی؟! فکرررررررررر کن ...

فکر کن

هر چقدر کم مسئولیت تر بهتر . 

توهم

خدایا٫ خودت کمکش کن  

مگه چند سالشه؟! ما از بچگی با هم بزرگ شدیم >-: 

چرا اینجوری شد؟ 

یعنی اینقدر مملکت بی صاحابه؟ 

خیلی ناراحت شدم خدااااا ): 

من برات دعا میکنم .

چی بود ٫ چی شد ٫ چرا؟!

یعنی توام میدونی دارم راجع به چی حرف میزنم؟!

هیچی ارومم نمیکنه اعصابم خورده از همه ی اتفاقایی که تو این مدت افتاده ...

دوست داشتم الان تو شهربازی میبودم ۴تا جیغ از ته اعماق وجودم میکشیدم شاید مرهمی باشد برای زخمهایم

میدونی یاد اون دانشجوی رشته پزشکی میافتم که ته اعتماد به نفس بود یاد حرف استادم میافتم میگفت دانشجوای پزشکی ته ادعان البته خودشم پزشک بودا بعد یاد اون دختری میافتم که با نهایت اعتماد به نفس کامل خودشو اینجوری معرفی میکرد که ایکس هستم دانشجوی رشته پزشکی یکی ازشهرهای شمالی و احساس میکرد شاخ گاو رو شکسته و به مقامی که تاحالا کسی دست نیافته رسیده ٫حالم بهم میخوره از ادمایی که چیزایی که دارنو به رخ میکشن دانشجوی پزشکی هستی باش ولی ادم باش .دوست داشتم اون ادم الان اینجا میبود تا میکوبیدم تو دهنش بهش میگفتم حالم از ادمای امثال تو بهم میخوره اونوقت اونم یقه ی پیرهنشو از تو دستم بیرون میکشه و بهم میگه جدا براتون متاسفم تا منم بهش بگم واسه بابات متاسف باش شایدم میگفتم تاسف نخور واسه قلبت خوب نیست

*قصد توهین به قشر پزشک جامعه ندارم منظورم این ادم و امثال ایشون هستن

*دیدی چی شد ؟ دیدی؟! اصلا میخوام صد سال نبینی ٫ یقه ش هنوز تو دستمه ((: مگه ول میکنم .

* یه چیزاییم این وسط به خودم مربوطه و اینکه نیازی به توضیح نمیبینم .

ناجی

غرق در افکار مغشوش خویشم. 

 

*زندانی سیاسی ازاد باید گردد مگه نه اتویسا؟ 

میگم فردا داری میای ملاقات زندانی کمپوت یادت نره که بدجوری اسیرشم (‌ایکونی که داره غصه میخوره سرشم تکون میده) 

ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررر ( ایکونی که داره گریه میکنه خودت فهمیدی میدونم!)

الن بابا

در اینجا لازم به ذکر است که بگم به حرف گربه سیاه بارون نمیباره ٫ مگه  نه؟ ((:

تفنگِ من کووو؟!

تو ترجیح میدی بری گم شی بعد منم حتما باید وایستم لبخند بزنمو  و بغض گلومو بگیره و اروم سرمو بچرخونم طرف پنجره !

بعدشم صدای جارو کشیدنای مامورمحترم شهرداری که ساعت ۳ نصف شب تازه یادش میافته بیاد کوچه ی مارو جارو کنه هواسمو پرت میکنه٫ پیش خودم میگم اینم وقت گیر اورده ااا  ... 

دیگه دیر وقتِ ٫ 

 چشمامو میبندم ولی فقط چشمام بستس همین.